از نظر من انسان فطرتا خدا جو یا به عبارتی میتوان گفت پناه جوست و چون به ضعف و ناتوانی خود در برابر مشکلات زندگی آگاهی دارد زمانی که پی میبرد پدر و مادر او نیز توان دفاع از او را ندارند به دنبال موجوداتی قدرتمند تر میرود تا بتوانند او را در برابر مشکلات حمایت کنند ، اما از طرفی چون قدرت طلب است دوست دارد نیرویی که از او حمایت میکند قویترین باشد بنابر این مفهوم خدا در ذهن او شکل میگیرد !
بنابر این نمیتوان گفت که دین کاملا با فطرت مردم سازگار است زیرا در برخی موارد حکم به چیزی میدهد که فطرت و تمایل انسان بر خلاف آن است .
توجه : اینا رو همینطوری نوشتم و زیاد بهشون فکر نکردم لطف کنید اگه مطلبی در این مورد هست که به نظرتون میاد میتونه به شناخت من از راه فطرت کمک کنه اینجا بیارین، لطفا وقت بزارین و جمله به جمله رو بررسی کنید و ببینید اشکال اینگونه اعتقادات در کجاست و بهم بگین در صورت امکان .
ممنون
سلام
جناب حافظ می فرماید چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
کسانی که چشمشان باز است می بینند تجلیات روح را در ذهن و فکر و عمل انسان و از آن به فطرت یاد می کنند اما آنها که مصدر را نمی بینند فکر می کنند گرایش و عمل بی پایه است و چیزی جز مجموعه واکنشهای مادی نیست. فطرت یعنی تجلیات روح الهی انسان در حیات مادی او. دیدن هم فطری است ، شنیدن هم فطری است چه اینکه مصدرشان روح است . نمی بینید وقتی کسی می میرد دیگر نمی بیند و نمی شنود؟ خداگرایی و خداجویی به حکم روح است که انسان درگیر امور مادی آنرا به صورت سنت دیرینه پرستش و امثال آن نشان می دهد.
یا علیم
سلام بر برادر عزیز و از تحملتان تشکر میکنم
[SPOILER]
فداتون
فدای شما؛
دور از جانتان برادر، عمر عزیز را مایهی این فرمایشاتتان نکنید برادر ...[/SPOILER]
خب آخه بحث ما برون دینی هستش
از کتاب غیر دینی باید سند بیارین اگه قراره سندی ارائه بشه!
در بحث بروندینی گاهی سراغ از انبیاء علیهمالسلام هم نمیشود زیاد پیدا کرد تا چه برسد به اهل بیت علیهمالسلام ... گرچه خود متون دینی هم خیلی وقتها متون تاریخی محسوب میشوند ... چنانکه در متون دینی بحث علم رجال را داریم ولی در متون تاریخی غیر دینی دیگر همان را هم نداریم ...
با تمام این اوصاف بحث من به نوعی دروندینی است، مگرنه اگر بخواهم برون دینی بحث فطرت را به پیش بکشم نمیتوانم از ابتدا از اهل بیت علیهمالسلام نام ببرم، و بلکه خدا را هم نمیتوانم صحبتی در موردش بکنم، هر کسی باید خودش در درون خودش خدا را بیابد و دین حق را بیابد و وقتی خودش به اسلام تشیع رسید دیگر بحث تمام میشود ...
هر چند من درقرآنم جایی ندیدم از اهل بیت صراحتا سخن گفته باشه که فطری فرمودین!
چرا برادر پر است ... اما طوری نیامده که نشود طور دیگری توجیهش کرد اگر کسی بخواهد تمایلات خودش را توجیه کند ... راه برای توجیهگران همیشه باز است حتی در قرآن که کتاب هدایت است، به همان دلیل که دنیا محل امتحان قرار داده شده است ...
یک شبههی خیلی اولیه که معمولاً نوجوانان با آن روبرو میشوند این است که چرا اسم مثلاً حضرت علی علیهالسلام در قرآن نیامده است؟ جوابش را اینطور میدهند که حالا مثلاً اسم ابولهب یا فرعون یا قارون که آمد مگر دلیل بر حقانیت ایشان است که اگر اسم حضرت علی علیهالسلام میآمد افتخاری برای او محسوب میشد؟ ولی جوابهای بهتر از این هم کم نیست ... چرا که میتوان آن شبهه را ادامه داد و پرسید که نام آن کفار قرینن به کفرشان آمده بود، ما وقتی میگوییم که نام حضرت علی علیهالسلام بیاید منظورمان این است که اشرفیت ایشان هم لحاظ گردد ... جالب است که کسی از امام معصوم علیهالسلام پرسید که آیا نام حضرت علی علیهالسلام در قرآن آمده است؟ جواب دادند که بله! و بعد این آیه را تلاوت فرمودند: «وَإِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ» ... اما به طور ضمنی و اشارت و امثال آن دیگر در مورد اهل بیت علیهمالسلام زیاد آیه داریم، تا آنجا که مثلاً فرمودند که کل سورهی الرحمن در بارهی ما نازل شده است و یا بالاتر از آن فرمودهاند که اصلاً ثلث یا ربع قرآن دربارهی ما نازل شده است ... مثلاً راسخون فی العلم، یا اهل الذکر، یا اهل البیت در آیهی تطهیر، یا انفسنا و ازواجنا و ... در آیهی مباهله، یا سماء و میزان در سورهی الرحمن، یا شجرهی طیبه، یا آیهی نور یا ...
برای مثال از آیهای که بحث راسخون در علم را مطرح میکند در سورهی آلعمران، سپس آیهای که در سورهی واقعه میفرماید جز پاکان قرآن را لمس نمیکنند، و از آیهی تطهیر میتوان دانست که راسخون در علم همان اهل بیت علیهمالسلام هستند و از آنجا که خداوند دستور به پرسش از اهلالذکر میدهد و ذکر هم در خود قرآن پیشتر قرآن و رسول خدا صلیاللهعلیهوآله معرفی شده است و راسخون در علم هم اهل بیت علیهمالسلام هستند به تشیع میرسیم ...
بله در مورد مسئله شر،برای من قانع کننده نیست
آخه برای خودم قانعکننده بود :Nishkhand:
خب اگر با این دیده به گزارات بنگریم بقول هیوم؛
با کلی گویی واستفاده از اصطلاحات تعریف نشده و قیاسهای نامربوط به جای ذکر مصداق میتوان یک فرضیهٔ کاذب را صادق جلوه داد
بله، حق با ایشان است، اما تقریباً ... چون فقط خدا میداند که کاذب کدام است، شاید همانهایی را که ما فکر میکنیم صادق هستند هم از همین مشکل رنج ببرند ... وقتی بحث کاذب و صادق مطلق مطرح باشد مشکل بیخ و بن پیدا میکند و همه باید دستبهعصا بشوند ... در نتیجه هر گزارهی به ظاهر کاذبی هم این شانس را همچنان دارد که صادق باشد ... و انّ الظنّ لا یغنی من الحقّ شیئاْ ... و اگر آنکه علم حقیقی به چیزی داشته باشیم که در خارج از حدود دین دیگر حتی ادعای داشتن آن هم بیمعنا خواهد بود ... پس آن حرف جناب هیوم یک نتیجهگیری عرفی است و نه علمی دقیق ... یعنی پیشفرضها و پیشقضاوتهایی عرفی دارد ...
دو تا ماجرا تعریف کردین ماجرای امام حسین و مادر فداکار
خلاصش این بود که اونا سختی رو برای لذتی بزرگ تر بجون خریدن و به قول شما درد شیرین تحمل کردن!
من میگم خود درد فی نفسه هیچکس مایل نیست!
من میگم اگه اون مادر به همون اهدافی که بدون درد میتونه برسه،یا امام حسین به همون اهدافی که بدون مصیبت میتونه برسه! قطعا راه بدون مصیبت رو انتخاب میکنه!
روایتی هست که قبل از کربلا فرشتهای خدمت امام حسین علیهالسلام میرسد که یا حسین، خداوند فرموده است که اگر از این کار بگذری و این کار را انجام ندهی هم هیچ چیزی از مقام و منزلت تو نزد ما کم نمیشود ... یا برخی از علما معتقدند که مقام اهل بیت علیهمالسلام بر خلاف سایر مؤمنین و حتی انبیاء و اولیاء خدا همیشه ثابت بوده و هست، کما اینکه در زیارتنامهی حضرت زهراء سلاماللهعلیها هم میخوانیم که ای کسی که خدا امتحانت کرد قبل از آنکه خلقت کند، ولی با این وجود به حضرت علی علیهالسلام گفتند که اگر بهشت و جهنمی در کار نبود آیا باز هم خدا را میپرستیدید؟ ایشان جواب دادند که بله چون خدا شایستهی پرستش هست ... و پرستش خدا در دنیا یعنی اطاعت از خدا و یعنی مقابلهی با نفس برای اطاعت از خدا و یعنی پسندیدن رنج برای خود برای اطاعت از خدا ...
با تمام این اوصاف هنوز هم با شما موافقم ... یعنی این همه مثال که به نظر میرسد با حرف شما مخالف باشد را آوردم که بگویم همانها هم حرف شما را رد نمیکنند ...
روایت داریم که در قیامت یک نفر وقتی که به بهشت وارد میشود به سجده میافتد که شکر خدا را کند، به او میگویند که بلند شو که اینجا دیگر نیازی به این کارها نیست ... در آخرت اهل بیت علیهمالسلام هم نماز شب نمیخوانند (بگذریم که آنجا شب نداریم :Nishkhand:) و روزه نمیگیرند ...
خود درد و رنج همه بیزارن در صورت وجود راه بی درد
کسی که درد و رنج را بخاطر خود درد و رنج برگزیند بیمار است ...
که باز هم این گزاره من رد نمیشه از تعریف فطرت:همه ابنا بشر دنبال لذت هستن و دوری جستن از رنج!
برادر، اینکه همه دنبال لذت هستند رد نمیشود، ولی اینکه این لذتطلبی فطری باشد را مخالفم ... اینها طبیعت انسان است و بلکه طبیعت همهی مخلوقات است ... طبیعت است و نه فطرت ...
منم از شما میخوام اینجا ی تعریف ی خطی از فطرت ارائه بدین(ممکنه بفرمایید ارائه دادین ولی من متوجه نشدم)تعریف کوتاه و صریح
تا بتونم نقضش کنم!چون راستش الان من نمیدونم چی رو باید در گفتارتون نقض کنم
تعریف دروندینی میتوانم بدهم، مگرنه تعریف بروندینی ندارم ... اگر نقد کردتان بر اساس منابع دینی است بفرمایید تا تعریفم را بیاورم (در لینک امضایم هم میتوانید بیابید)، مگرنه اصلاً اسمی از فطرت نمیآورم که شما بتوانید نقدش کنید ... نهایت حرفی که میزنم چیزی است که در پست دیگری در تاپیک دیگری نوشتم.
من میگم،چرا قبل سقراط و امثالهم از خدای ی گانه حرفی زده نشده؟در لوح های بابلی سامری و... حرف از خدایان است و بس
اگه فطری باشه باید ی نشونی از الله دیده شه(مونوتیسم)
اگر اینطور باشد (که من نمیدانم)، هنوز هزار و یک احتمال را میتوان برای جواب دادن به این سؤال مدّ نظر قرار داد ...
برادر، اینکه همه دنبال لذت هستند رد نمیشود، ولی اینکه این لذتطلبی فطری باشد را مخالفم ... اینها طبیعت انسان است و بلکه طبیعت همهی مخلوقات است ... طبیعت است و نه فطرت ...
سلام برادر نازنینِ خفن خوبمون، دیر شد ولی به بزرگی میبخشی
اینجا من ایراد دارم،شما چرا این رو به طبیعت ربط میدین،خداشناسی رو به انسان؟چون در حیوانات هم وجود داره لذت طلبی طبیعیه؟اگه اینجوریه،من حیواناتی با مستند میشناسم که دنبال ماورا و ایزدان بودن و آثاری هم به جا مونده
امکانش باشه کوتاه کوتاه پیش بریم خیلی راحت تره واسه من، راحت تر تو ذهنم فکر میکنم،@};-
[SPOILER]
روایت داریم که در قیامت یک نفر وقتی که به بهشت وارد میشود به سجده میافتد که شکر خدا را کند، به او میگویند که بلند شو که اینجا دیگر نیازی به این کارها نیست ... در آخرت اهل بیت علیهمالسلام هم نماز شب نمیخوانند (بگذریم که آنجا شب نداریم ) و روزه نمیگیرند ...
ی خواهری که نه عالم و نه قادر و نه خیرخواه مطلقه این همه مهربون و خوبه!مطمئنا اگه جای خدامیبود خیلی وضع دنیا بهتر بود،حالا این فجایع رو میبینیم،بعد میگیم خدا خیرخواهه!
خب این کاملا معلومه دیگه تعریف خیر خواهی رو عوض کرده،خدا مهربون بود از اول همه رو میکرد بهشت
بقول داوکینز، شما میبینید یک کودک داره کشته میشه،ایا بهش کمک میکنید یا نه!اگر بگویید اری تبریک میگویم،شما بسیار مهربان تر از خدایتان هستین
این قسمت نقد نشع لطفا
[/SPOILER]
اگر نقد کردتان بر اساس منابع دینی است بفرمایید تا تعریفم را بیاورم (در لینک امضایم هم میتوانید بیابید)، مگرنه اصلاً اسمی از فطرت نمیآورم که شما بتوانید نقدش کنید ... نهایت حرفی که میزنم چیزی است که در پست دیگری در تاپیک دیگری نوشتم.
اعه نقطه جان!یعنی فطرت درون دینیه؟فقط قرینه اطمینان بخش واسه کسیه ک خداروقبول داره؟و بدرد افراد برون دین نمیخوره!
سلام برادر نازنینِ خفن خوبمون، دیر شد ولی به بزرگی میبخشی
سلام بر برادر حسام بزرگوار،
کمپیدا هستید برادر! دست پیش گرفتم پس نیفتم، خودم هم زیاد فعال نیستم :Nishkhand:
اینجا من ایراد دارم،شما چرا این رو به طبیعت ربط میدین،خداشناسی رو به انسان؟
کی خداشناسی را به انسان محدود کردم برادر؟ بحث فطرت را در مورد همهی موجودات داریم و نه فقط انسان، و حتی بنا به قرائنی معتقدم که فطرت انسان و غیر انسان تفاوتی هم با هم ندارند، در قرآن آمده که خداوند به آسمانها و زمین امر فرمود که بیایید و جمع شوید، چه با تمایل و چه به اکراه، و آنها گفتند که با تمایل میآییم، و باز داریم که امانت به همه عرضه شد ولی فقط انسان زیر بارش رفت ... در روایات که از این هم بیشتر بیان شده است و حتی در مورد میوهها هم مطرح شده است ... و البته من مشابه این بحث را حتی در مورد جمادات هم دارم که ولی اینجا دیگر وزن فرضیهپردازی و نظریهپردازی قضیه زیاد میشود و کمتر مستند به آیات و روایات هست ...
چون در حیوانات هم وجود داره لذت طلبی طبیعیه؟اگه اینجوریه،من حیواناتی با مستند میشناسم که دنبال ماورا و ایزدان بودن و آثاری هم به جا مونده
بله، مطابق قرآن تمامی جنبدگان زمین امتهایی مانند ما هستند، مطابق باز هم قرآن حتی آنها هم در قیامت محشور میشوند گرچه هستند کسانی که آیه اذا الوحوش حشّرت را تأویل به مسائل دیگری کنند ولی همانها هم ظاهر را رد نمیکنند، و باز هم آیاتی هست که از آنها حتی عبادت اختیاری برای اجزاء عالم مخلوق هم برداشت میشود که بحثش مفصل است و گاهی بین علما هم اختلاف هست ...
در زمینهی حیوانات در داستانهای حضرت سلیمان علیهالسلام و در روایات خود معصومین علیهمالسلام هم مسائل زیادی در زمینهی ایمان حیوانات داریم ... حتی روایتی از امام صادق علیهالسلام هست که در مورد معرفت دو گنجشک که در کنار اتاق بودند از یکی از یارانشان سؤال میپرسند که چند نفر از اصحاب ما چنین معرفتی نسبت به خدا و خلفای خدا دارند که این گنجشکها چنین معرفتی دارند؟
امکانش باشه کوتاه کوتاه پیش بریم خیلی راحت تره واسه من، راحت تر تو ذهنم فکر میکنم،@};-
افسار دست شماست ... حرفهای من در باب فطرت عموماً تکراری شدهاند، جایی را ندارم که بخواهم بتازم و پیش بروم ...
[SPOILER]
ی خواهری که نه عالم و نه قادر و نه خیرخواه مطلقه این همه مهربون و خوبه!مطمئنا اگه جای خدامیبود خیلی وضع دنیا بهتر بود،حالا این فجایع رو میبینیم،بعد میگیم خدا خیرخواهه!
خب این کاملا معلومه دیگه تعریف خیر خواهی رو عوض کرده،خدا مهربون بود از اول همه رو میکرد بهشت
بقول داوکینز، شما میبینید یک کودک داره کشته میشه،ایا بهش کمک میکنید یا نه!اگر بگویید اری تبریک میگویم،شما بسیار مهربان تر از خدایتان هستین
این قسمت نقد نشع لطفا
[/SPOILER]
فرمودید نقد نکنم پس نمیکنم، ولی بارها گفتهام و بار دگر میگویم، برداشت از خدا و صفات خدا که درست نباشد یک نتیجهاش همین است که بگوییم قرار است مطابق ادعای دینداران خدا چنین باشد و بر همه کس واضح و مبرهن است که چنین نیست و در نتیجه ادعای دینداران باطل است، حال آنکه شاید برداشت شما از ادعای دینداران درست نباشد ... و معتقدم که نیست ... خدای خیرخواه به آن معنای مدّ نظر شما را من هم قبول ندارم و با این وجود خود را دیندار میدانم ... در دین بجز صفت رحیمیت ما یک صفت رحمانیت هم داریم، کسی نگفته است که خداوند نسبت به همگان رحیم است ... کجا دیدهاید که چنین ادعایی در دین شده باشد؟ ... داوکینز حتی اگر حقطلب هم باشد مشکلات بنیادی در تفکر خودش دارد ...
اعه نقطه جان!یعنی فطرت درون دینیه؟فقط قرینه اطمینان بخش واسه کسیه ک خداروقبول داره؟و بدرد افراد برون دین نمیخوره!
فطرت دروندینی نیست وقتی پای میدان عمل باشیم، هر کسی میتواند در خودش به دنبال فطرت بگردد، ولی بحث بر روی آن دروندینی میشود وقتی در میدان نظری بخواهیم آن را بهتر بشناسیم و فرمولبندی کنیم و امثال آن ... الآن من مدعی هستم که خود مسلمین در شناخت فطرت به اشتباه افتادهاند و کلاً به چیزی بجز فطرت میگویند فطرت ... در مورد عالم ذر هم همین مشکلات هست ...
[FONT=microsoft sans serif]پرسش: باسلام. فطریات اموری هستند که دارای ویژگی های مختص انسان بودن، غیر اکتسابی و همگانی بودن هستند. در حالیکه یک سری از غرایز حیوانات هست که فطری انسان هم هست از قبیل قدرت طلبی، کنجکاوی، لذت جویی، محبت خواهی، حب بقاء، گرسنگی و تشنگی و اموری از این دست.
از سوی دیگر انسان ها غریزه ای به نام غریزه شناخت خدا دارند که امری جدای از فطرت مذهبی نیست که انسانها را وا میدارد به دنبال خدایی برای جهان و خود بگردد. این غریزه در نهاد انسان همان کارکردی را دارد که غریزه حب به بقا دارد. یعنی انسانها چون خود را در مقابل مشکلات و سختی های زندگی تنها میدند به دنبال یافتن خدا میرفتند ولی خیلی از اوقات به اشتباه میرفتند و به ساخت بت میپرداختند. بنابر این نمیتوان گفت که دین کاملا با فطرت مردم سازگار است زیرا در برخی موارد حکم به چیزی میدهد که فطرت و تمایل انسان بر خلاف آن است .[FONT=palatino linotype][FONT=palatino linotype]
پاسخ: باسلام و عرض ادب
پیش از پاسخ به سوال شما، لازم است قدری در مورد مبادی ان بحث داشته باشیم.
تعریف فطرت:
فطرت چند معنا دارد و یکی از معانی آن فطری به معنای ذاتی است.
بدین معنا که هر موجودی برای خود ذاتیاتی دارد که در انسان به برخی از آن ذاتیات، فطرت گفته میشود، چراکه انسان موجودی کامل بوده و تمام مراحل و ذاتیات مراحل قبل خود را دارد، لذا ممکن است برخی از ذاتیات انسان همان چیزی باشد که در حیوان وجود دارد که در این موارد به آن غریزه گفته میشود.
اما برخی از این ذاتیات از اموری است که در موجودات دیگر و انواع دیگر وجود ندارد و تنها مختص به نوع انسان است.
[FONT=palatino linotype]خصوصیات امور فطری:
امور فطری یک سری خصوصیات دارند که برخی از مهمترین آنها عبارتند از:
1. ذاتی است؛ به این معنا که در پیدایش خود معلول اسباب بیرونی نیستند و آمیخته با آفرینش انسان هستند.
2. از نوعی قداست برخورد است.
3. جنبه روحانی داشته و به رفع نیازهای روحی میپردازد، به خلاف غریزه که تماماً مرتبط با جسم است و نیازهای مادی را برطرف میکند.
4. کلیت و عمومیت دارند (همگانیاند).
5. ثابت و پایدارند (همیشگیاند).
6. انسان به آن علم حضوری دارد و میتواند به آن علم حصولی نیز پیدا کند.(1)
[FONT=palatino linotype]اقسام امور فطری:
فطریات بر دو دسته کلی دانسته شده اند:
دسته اول: دریافتها و شناختها.
دسته دوم: خواستها و گرایشها.
در دسته اول، از این بحث میشود که آیا انسان معلوماتی ذاتی و غیر اکتسابی دارد یا خیر؟ یعنی آیا انسان بدو تولد به چیزی علم دارد و یا اینکه هیچ چیز نمیداند و به مرور زمان کسب میکند؟
در دسته دوم، از این بحث میشود که آیا انسان، خواسته ها و گرایشهایی دارد که از معلول امور خارج از خودش نبوده است. و همین گرایش او را ملزم به انجام کاری کند.
البته منظور از گرایشهای فطری با توجه به خصوصیاتی که برای فطریات ذکر شد، گرایشها و خواسته های جسمانی نیست. گرایشها و خواستههایی که تماماً مربوط به جسم بوده و برطرف کننده نیازهای مادی و حیوانیاند؛ مثل احساس گرسنگی، شهوت و ... که با غذا خوردن و ارضای شهوت این احساس برطرف میشود.چرا که گرایشهای جسمانی، بین انسان و حیوان مشترک است.
بلکه منظور، خواسته هایی است که ناظر به بعد روحانی انسان است؛ مانند قدرتطلبی، حقیقتجویی، علم و دانایی و ... که هیچ وقت این احساس برطرف و سیر نمیشود.(2)
[FONT=palatino linotype]گرایشهای فطری اصلی:
در مورد اینکه گرایشهای فطری چند تا است و کدام یک است، بین اندیشمندان بحثهای متعددی صورت گرفته است. برخی از اندیشمندان معاصر معتقدند که گرایشهای فطری در اصل، 5 مورد است که بقیه گرایشهای فطری به آن باز میگردد. این گرایشها عبارتند از:
. حقیقت جویی؛ 2. گرایش به خیر و حقیقت؛ 3. گرایش به جمال و زیبایی؛ 4. گرایش به خلاقیت و ابداع؛ 5. عشق و پرستش(3)
البته در اینکه این گرایشها، اصلی است یا غیر اصلی و به صورت کلی در مورد اینکه کدام گرایش، فطری است و کدام نیست، نمیتوان استدلال عقلی و یقینی ارائه کرد. بلکه تنها از طریق شناسایی ویژگی های امور فطری از غیر فطری، مصادیق آنها را مورد بازشناسی قرار داد.
باتوجه به این نکات، حال باز میگردیم به سوال شما
[FONT=palatino linotype]نکته اول: در مورد ویژگی های امور فطری:
همانطور که در بخش قبل گفته شد، امور فطری چندین ویژگی دارند که برخی از آنها همانهایی است که شما ذکر کردید ولی برخی دیگر، را شما ذکر نکردید. عمومی بودن، ثابت بودن، مورد علم حضوری بودن و ناظر به جنبه روحانی بودن از این دسته ویژگی های مهمی است که شما ذکر نکردید.
اتفاقا توجه به همین ویژگی ها کلید پاسخ سوال شما و برطرف کننده نقضهایی است که شما ذکر کردید.
نکته دوم: در مورد مصادیق نقضی:
[FONT=palatino linotype]این مصادیقی که شما ذکر کردید، بر دو دسته است.
برخی از این مصادیق همانطور که خود شما نیز نوشتید، غریزه است. یعنی مشترک بین انسان و حیوان است.
برخی دیگر، با توجه به ویژگی روحانی بودن و مختص انسان بودن، تنها مصادیقی از آن فطری خواهد بود که ناظر به امور روحانی باشد نه جسمانی.
مثلا قدرت طلبی، محبت خواهی، لذت جویی، رفع گرسنگی و تشنگی، اموری اند که مشترک بین انسان و حیوان است. بنابراین نمیتوانند فطری باشند.
حتی حس کنجکاوی نیز امری است مشترک بین انسان و حیوان.
شما تمام این امور را در حیوانات نیز میبینید.
حیوانات نیز به دنبال لذت بیشتر هستند. بنابراین اگر دو غذا برایشان بگذارید از غذایی میخورند که لذت بیشتری به آنها بدهد.
حیوانات نیز دوست دارند که مورد محبت قرار بگیرند. البته در برخی از آنها این امر بیشتر است و در برخی کمتر.
بنابراین این مصادیق، نقضی بر امور فطری نیست.
نکته سوم: در مورد منشأ دینداری:
[FONT=palatino linotype]اولا: در مورد منشأ دین نیز بحثهای گوناگونی مطرح شده است.
اما باید دقت کرد که دینداری انسانها، همانند خیلی از پدیده های اجتماعی، یک مسئله چند بعدی است و توجه کردن صرف به یک بعد این مسئله، مغالطه بزرگی است.
ثانیا: باید بحث منشأ دین را باید از منشأ دینداری مردم جدا کرد. اینکه دین چیست و از کجا ایجاد شده است و اینکه چگونه مردم دیندار شده اند دو مقوله کاملا مجزای از یکدیگر است. یک دین میتواند منشأ اسمانی داشته باشد ولی آئینهایی مرسوم دینی میان مردم، یا بخشی از آن، اموری باشد که به دست انسان درست شده باشد و هیچ ربطی به دین نیز نداشته باشد و حتی کاملا مخالف با دین باشد.
موفق باشید.
ـــــــــــ
[FONT=palatino linotype][FONT=palatino linotype][FONT=palatino linotype][FONT=palatino linotype][FONT=palatino linotype][FONT=palatino linotype][FONT=palatino linotype]1. [FONT=palatino linotype][FONT=palatino linotype]ربانی گلپایگانی، علی، عقاید استدلالی، ج 1، ص 32، مرکز نشر هاجر(وابسته به مرکز مدیریت حوزه های علمیه خواهران)، قم، 1388ش.
2. [FONT=palatino linotype][FONT=palatino linotype][FONT=palatino linotype]مطهری، مرتضی، فطرت، ص59، انتشارات صدرا، تهران، 1385ش.
3. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج 3، ص 492 – 503.
از نظر من انسان فطرتا خدا جو یا به عبارتی میتوان گفت پناه جوست و چون به ضعف و ناتوانی خود در برابر مشکلات زندگی آگاهی دارد زمانی که پی میبرد پدر و مادر او نیز توان دفاع از او را ندارند به دنبال موجوداتی قدرتمند تر میرود تا بتوانند او را در برابر مشکلات حمایت کنند ، اما از طرفی چون قدرت طلب است دوست دارد نیرویی که از او حمایت میکند قویترین باشد بنابر این مفهوم خدا در ذهن او شکل میگیرد !
بنابر این نمیتوان گفت که دین کاملا با فطرت مردم سازگار است زیرا در برخی موارد حکم به چیزی میدهد که فطرت و تمایل انسان بر خلاف آن است .
توجه : اینا رو همینطوری نوشتم و زیاد بهشون فکر نکردم لطف کنید اگه مطلبی در این مورد هست که به نظرتون میاد میتونه به شناخت من از راه فطرت کمک کنه اینجا بیارین، لطفا وقت بزارین و جمله به جمله رو بررسی کنید و ببینید اشکال اینگونه اعتقادات در کجاست و بهم بگین در صورت امکان .
ممنون
سلام
جناب حافظ می فرماید چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
کسانی که چشمشان باز است می بینند تجلیات روح را در ذهن و فکر و عمل انسان و از آن به فطرت یاد می کنند اما آنها که مصدر را نمی بینند فکر می کنند گرایش و عمل بی پایه است و چیزی جز مجموعه واکنشهای مادی نیست. فطرت یعنی تجلیات روح الهی انسان در حیات مادی او. دیدن هم فطری است ، شنیدن هم فطری است چه اینکه مصدرشان روح است . نمی بینید وقتی کسی می میرد دیگر نمی بیند و نمی شنود؟ خداگرایی و خداجویی به حکم روح است که انسان درگیر امور مادی آنرا به صورت سنت دیرینه پرستش و امثال آن نشان می دهد.
یا علیم
سلام بر برادر عزیز و از تحملتان تشکر میکنم
[SPOILER]
دور از جانتان برادر، عمر عزیز را مایهی این فرمایشاتتان نکنید برادر ...[/SPOILER]
در بحث بروندینی گاهی سراغ از انبیاء علیهمالسلام هم نمیشود زیاد پیدا کرد تا چه برسد به اهل بیت علیهمالسلام ... گرچه خود متون دینی هم خیلی وقتها متون تاریخی محسوب میشوند ... چنانکه در متون دینی بحث علم رجال را داریم ولی در متون تاریخی غیر دینی دیگر همان را هم نداریم ...
با تمام این اوصاف بحث من به نوعی دروندینی است، مگرنه اگر بخواهم برون دینی بحث فطرت را به پیش بکشم نمیتوانم از ابتدا از اهل بیت علیهمالسلام نام ببرم، و بلکه خدا را هم نمیتوانم صحبتی در موردش بکنم، هر کسی باید خودش در درون خودش خدا را بیابد و دین حق را بیابد و وقتی خودش به اسلام تشیع رسید دیگر بحث تمام میشود ...
چرا برادر پر است ... اما طوری نیامده که نشود طور دیگری توجیهش کرد اگر کسی بخواهد تمایلات خودش را توجیه کند ... راه برای توجیهگران همیشه باز است حتی در قرآن که کتاب هدایت است، به همان دلیل که دنیا محل امتحان قرار داده شده است ...
یک شبههی خیلی اولیه که معمولاً نوجوانان با آن روبرو میشوند این است که چرا اسم مثلاً حضرت علی علیهالسلام در قرآن نیامده است؟ جوابش را اینطور میدهند که حالا مثلاً اسم ابولهب یا فرعون یا قارون که آمد مگر دلیل بر حقانیت ایشان است که اگر اسم حضرت علی علیهالسلام میآمد افتخاری برای او محسوب میشد؟ ولی جوابهای بهتر از این هم کم نیست ... چرا که میتوان آن شبهه را ادامه داد و پرسید که نام آن کفار قرینن به کفرشان آمده بود، ما وقتی میگوییم که نام حضرت علی علیهالسلام بیاید منظورمان این است که اشرفیت ایشان هم لحاظ گردد ... جالب است که کسی از امام معصوم علیهالسلام پرسید که آیا نام حضرت علی علیهالسلام در قرآن آمده است؟ جواب دادند که بله! و بعد این آیه را تلاوت فرمودند: «وَإِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ» ... اما به طور ضمنی و اشارت و امثال آن دیگر در مورد اهل بیت علیهمالسلام زیاد آیه داریم، تا آنجا که مثلاً فرمودند که کل سورهی الرحمن در بارهی ما نازل شده است و یا بالاتر از آن فرمودهاند که اصلاً ثلث یا ربع قرآن دربارهی ما نازل شده است ... مثلاً راسخون فی العلم، یا اهل الذکر، یا اهل البیت در آیهی تطهیر، یا انفسنا و ازواجنا و ... در آیهی مباهله، یا سماء و میزان در سورهی الرحمن، یا شجرهی طیبه، یا آیهی نور یا ...
برای مثال از آیهای که بحث راسخون در علم را مطرح میکند در سورهی آلعمران، سپس آیهای که در سورهی واقعه میفرماید جز پاکان قرآن را لمس نمیکنند، و از آیهی تطهیر میتوان دانست که راسخون در علم همان اهل بیت علیهمالسلام هستند و از آنجا که خداوند دستور به پرسش از اهلالذکر میدهد و ذکر هم در خود قرآن پیشتر قرآن و رسول خدا صلیاللهعلیهوآله معرفی شده است و راسخون در علم هم اهل بیت علیهمالسلام هستند به تشیع میرسیم ...
آخه برای خودم قانعکننده بود :Nishkhand:
بله، حق با ایشان است، اما تقریباً ... چون فقط خدا میداند که کاذب کدام است، شاید همانهایی را که ما فکر میکنیم صادق هستند هم از همین مشکل رنج ببرند ... وقتی بحث کاذب و صادق مطلق مطرح باشد مشکل بیخ و بن پیدا میکند و همه باید دستبهعصا بشوند ... در نتیجه هر گزارهی به ظاهر کاذبی هم این شانس را همچنان دارد که صادق باشد ... و انّ الظنّ لا یغنی من الحقّ شیئاْ ... و اگر آنکه علم حقیقی به چیزی داشته باشیم که در خارج از حدود دین دیگر حتی ادعای داشتن آن هم بیمعنا خواهد بود ... پس آن حرف جناب هیوم یک نتیجهگیری عرفی است و نه علمی دقیق ... یعنی پیشفرضها و پیشقضاوتهایی عرفی دارد ...
روایتی هست که قبل از کربلا فرشتهای خدمت امام حسین علیهالسلام میرسد که یا حسین، خداوند فرموده است که اگر از این کار بگذری و این کار را انجام ندهی هم هیچ چیزی از مقام و منزلت تو نزد ما کم نمیشود ... یا برخی از علما معتقدند که مقام اهل بیت علیهمالسلام بر خلاف سایر مؤمنین و حتی انبیاء و اولیاء خدا همیشه ثابت بوده و هست، کما اینکه در زیارتنامهی حضرت زهراء سلاماللهعلیها هم میخوانیم که ای کسی که خدا امتحانت کرد قبل از آنکه خلقت کند، ولی با این وجود به حضرت علی علیهالسلام گفتند که اگر بهشت و جهنمی در کار نبود آیا باز هم خدا را میپرستیدید؟ ایشان جواب دادند که بله چون خدا شایستهی پرستش هست ... و پرستش خدا در دنیا یعنی اطاعت از خدا و یعنی مقابلهی با نفس برای اطاعت از خدا و یعنی پسندیدن رنج برای خود برای اطاعت از خدا ...
با تمام این اوصاف هنوز هم با شما موافقم ... یعنی این همه مثال که به نظر میرسد با حرف شما مخالف باشد را آوردم که بگویم همانها هم حرف شما را رد نمیکنند ...
روایت داریم که در قیامت یک نفر وقتی که به بهشت وارد میشود به سجده میافتد که شکر خدا را کند، به او میگویند که بلند شو که اینجا دیگر نیازی به این کارها نیست ... در آخرت اهل بیت علیهمالسلام هم نماز شب نمیخوانند (بگذریم که آنجا شب نداریم :Nishkhand:) و روزه نمیگیرند ...
کسی که درد و رنج را بخاطر خود درد و رنج برگزیند بیمار است ...
برادر، اینکه همه دنبال لذت هستند رد نمیشود، ولی اینکه این لذتطلبی فطری باشد را مخالفم ... اینها طبیعت انسان است و بلکه طبیعت همهی مخلوقات است ... طبیعت است و نه فطرت ...
تعریف دروندینی میتوانم بدهم، مگرنه تعریف بروندینی ندارم ... اگر نقد کردتان بر اساس منابع دینی است بفرمایید تا تعریفم را بیاورم (در لینک امضایم هم میتوانید بیابید)، مگرنه اصلاً اسمی از فطرت نمیآورم که شما بتوانید نقدش کنید ... نهایت حرفی که میزنم چیزی است که در پست دیگری در تاپیک دیگری نوشتم.
اگر اینطور باشد (که من نمیدانم)، هنوز هزار و یک احتمال را میتوان برای جواب دادن به این سؤال مدّ نظر قرار داد ...
در پناه خداوند باشید @};-
سلام برادر نازنینِ خفن خوبمون، دیر شد ولی به بزرگی میبخشی
اینجا من ایراد دارم،شما چرا این رو به طبیعت ربط میدین،خداشناسی رو به انسان؟چون در حیوانات هم وجود داره لذت طلبی طبیعیه؟اگه اینجوریه،من حیواناتی با مستند میشناسم که دنبال ماورا و ایزدان بودن و آثاری هم به جا مونده
امکانش باشه کوتاه کوتاه پیش بریم خیلی راحت تره واسه من، راحت تر تو ذهنم فکر میکنم،@};-
[SPOILER]
ی خواهری که نه عالم و نه قادر و نه خیرخواه مطلقه این همه مهربون و خوبه!مطمئنا اگه جای خدامیبود خیلی وضع دنیا بهتر بود،حالا این فجایع رو میبینیم،بعد میگیم خدا خیرخواهه!
خب این کاملا معلومه دیگه تعریف خیر خواهی رو عوض کرده،خدا مهربون بود از اول همه رو میکرد بهشت
بقول داوکینز، شما میبینید یک کودک داره کشته میشه،ایا بهش کمک میکنید یا نه!اگر بگویید اری تبریک میگویم،شما بسیار مهربان تر از خدایتان هستین
این قسمت نقد نشع لطفا
[/SPOILER]
اعه نقطه جان!یعنی فطرت درون دینیه؟فقط قرینه اطمینان بخش واسه کسیه ک خداروقبول داره؟و بدرد افراد برون دین نمیخوره!
سلام بر برادر حسام بزرگوار،
کمپیدا هستید برادر! دست پیش گرفتم پس نیفتم، خودم هم زیاد فعال نیستم :Nishkhand:
کی خداشناسی را به انسان محدود کردم برادر؟ بحث فطرت را در مورد همهی موجودات داریم و نه فقط انسان، و حتی بنا به قرائنی معتقدم که فطرت انسان و غیر انسان تفاوتی هم با هم ندارند، در قرآن آمده که خداوند به آسمانها و زمین امر فرمود که بیایید و جمع شوید، چه با تمایل و چه به اکراه، و آنها گفتند که با تمایل میآییم، و باز داریم که امانت به همه عرضه شد ولی فقط انسان زیر بارش رفت ... در روایات که از این هم بیشتر بیان شده است و حتی در مورد میوهها هم مطرح شده است ... و البته من مشابه این بحث را حتی در مورد جمادات هم دارم که ولی اینجا دیگر وزن فرضیهپردازی و نظریهپردازی قضیه زیاد میشود و کمتر مستند به آیات و روایات هست ...
بله، مطابق قرآن تمامی جنبدگان زمین امتهایی مانند ما هستند، مطابق باز هم قرآن حتی آنها هم در قیامت محشور میشوند گرچه هستند کسانی که آیه اذا الوحوش حشّرت را تأویل به مسائل دیگری کنند ولی همانها هم ظاهر را رد نمیکنند، و باز هم آیاتی هست که از آنها حتی عبادت اختیاری برای اجزاء عالم مخلوق هم برداشت میشود که بحثش مفصل است و گاهی بین علما هم اختلاف هست ...
در زمینهی حیوانات در داستانهای حضرت سلیمان علیهالسلام و در روایات خود معصومین علیهمالسلام هم مسائل زیادی در زمینهی ایمان حیوانات داریم ... حتی روایتی از امام صادق علیهالسلام هست که در مورد معرفت دو گنجشک که در کنار اتاق بودند از یکی از یارانشان سؤال میپرسند که چند نفر از اصحاب ما چنین معرفتی نسبت به خدا و خلفای خدا دارند که این گنجشکها چنین معرفتی دارند؟
افسار دست شماست ... حرفهای من در باب فطرت عموماً تکراری شدهاند، جایی را ندارم که بخواهم بتازم و پیش بروم ...
فرمودید نقد نکنم پس نمیکنم، ولی بارها گفتهام و بار دگر میگویم، برداشت از خدا و صفات خدا که درست نباشد یک نتیجهاش همین است که بگوییم قرار است مطابق ادعای دینداران خدا چنین باشد و بر همه کس واضح و مبرهن است که چنین نیست و در نتیجه ادعای دینداران باطل است، حال آنکه شاید برداشت شما از ادعای دینداران درست نباشد ... و معتقدم که نیست ... خدای خیرخواه به آن معنای مدّ نظر شما را من هم قبول ندارم و با این وجود خود را دیندار میدانم ... در دین بجز صفت رحیمیت ما یک صفت رحمانیت هم داریم، کسی نگفته است که خداوند نسبت به همگان رحیم است ... کجا دیدهاید که چنین ادعایی در دین شده باشد؟ ... داوکینز حتی اگر حقطلب هم باشد مشکلات بنیادی در تفکر خودش دارد ...
فطرت دروندینی نیست وقتی پای میدان عمل باشیم، هر کسی میتواند در خودش به دنبال فطرت بگردد، ولی بحث بر روی آن دروندینی میشود وقتی در میدان نظری بخواهیم آن را بهتر بشناسیم و فرمولبندی کنیم و امثال آن ... الآن من مدعی هستم که خود مسلمین در شناخت فطرت به اشتباه افتادهاند و کلاً به چیزی بجز فطرت میگویند فطرت ... در مورد عالم ذر هم همین مشکلات هست ...
[FONT=microsoft sans serif]پرسش: باسلام. فطریات اموری هستند که دارای ویژگی های مختص انسان بودن، غیر اکتسابی و همگانی بودن هستند. در حالیکه یک سری از غرایز حیوانات هست که فطری انسان هم هست از قبیل قدرت طلبی، کنجکاوی، لذت جویی، محبت خواهی، حب بقاء، گرسنگی و تشنگی و اموری از این دست.
از سوی دیگر انسان ها غریزه ای به نام غریزه شناخت خدا دارند که امری جدای از فطرت مذهبی نیست که انسانها را وا میدارد به دنبال خدایی برای جهان و خود بگردد. این غریزه در نهاد انسان همان کارکردی را دارد که غریزه حب به بقا دارد. یعنی انسانها چون خود را در مقابل مشکلات و سختی های زندگی تنها میدند به دنبال یافتن خدا میرفتند ولی خیلی از اوقات به اشتباه میرفتند و به ساخت بت میپرداختند. بنابر این نمیتوان گفت که دین کاملا با فطرت مردم سازگار است زیرا در برخی موارد حکم به چیزی میدهد که فطرت و تمایل انسان بر خلاف آن است .[FONT=palatino linotype][FONT=palatino linotype]
پاسخ:
باسلام و عرض ادب
پیش از پاسخ به سوال شما، لازم است قدری در مورد مبادی ان بحث داشته باشیم.
تعریف فطرت:
فطرت چند معنا دارد و یکی از معانی آن فطری به معنای ذاتی است.
بدین معنا که هر موجودی برای خود ذاتیاتی دارد که در انسان به برخی از آن ذاتیات، فطرت گفته میشود، چراکه انسان موجودی کامل بوده و تمام مراحل و ذاتیات مراحل قبل خود را دارد، لذا ممکن است برخی از ذاتیات انسان همان چیزی باشد که در حیوان وجود دارد که در این موارد به آن غریزه گفته میشود.
اما برخی از این ذاتیات از اموری است که در موجودات دیگر و انواع دیگر وجود ندارد و تنها مختص به نوع انسان است.
[FONT=palatino linotype]خصوصیات امور فطری:
امور فطری یک سری خصوصیات دارند که برخی از مهمترین آنها عبارتند از:
1. ذاتی است؛ به این معنا که در پیدایش خود معلول اسباب بیرونی نیستند و آمیخته با آفرینش انسان هستند.
2. از نوعی قداست برخورد است.
3. جنبه روحانی داشته و به رفع نیازهای روحی میپردازد، به خلاف غریزه که تماماً مرتبط با جسم است و نیازهای مادی را برطرف میکند.
4. کلیت و عمومیت دارند (همگانیاند).
5. ثابت و پایدارند (همیشگیاند).
6. انسان به آن علم حضوری دارد و میتواند به آن علم حصولی نیز پیدا کند.(1)
[FONT=palatino linotype]اقسام امور فطری:
فطریات بر دو دسته کلی دانسته شده اند:
دسته اول: دریافتها و شناختها.
دسته دوم: خواستها و گرایشها.
در دسته اول، از این بحث میشود که آیا انسان معلوماتی ذاتی و غیر اکتسابی دارد یا خیر؟ یعنی آیا انسان بدو تولد به چیزی علم دارد و یا اینکه هیچ چیز نمیداند و به مرور زمان کسب میکند؟
در دسته دوم، از این بحث میشود که آیا انسان، خواسته ها و گرایشهایی دارد که از معلول امور خارج از خودش نبوده است. و همین گرایش او را ملزم به انجام کاری کند.
البته منظور از گرایشهای فطری با توجه به خصوصیاتی که برای فطریات ذکر شد، گرایشها و خواسته های جسمانی نیست. گرایشها و خواستههایی که تماماً مربوط به جسم بوده و برطرف کننده نیازهای مادی و حیوانیاند؛ مثل احساس گرسنگی، شهوت و ... که با غذا خوردن و ارضای شهوت این احساس برطرف میشود.چرا که گرایشهای جسمانی، بین انسان و حیوان مشترک است.
بلکه منظور، خواسته هایی است که ناظر به بعد روحانی انسان است؛ مانند قدرتطلبی، حقیقتجویی، علم و دانایی و ... که هیچ وقت این احساس برطرف و سیر نمیشود.(2)
[FONT=palatino linotype][FONT=palatino linotype][FONT=palatino linotype][FONT=palatino linotype]
[FONT=palatino linotype]گرایشهای فطری اصلی:
در مورد اینکه گرایشهای فطری چند تا است و کدام یک است، بین اندیشمندان بحثهای متعددی صورت گرفته است. برخی از اندیشمندان معاصر معتقدند که گرایشهای فطری در اصل، 5 مورد است که بقیه گرایشهای فطری به آن باز میگردد. این گرایشها عبارتند از:
. حقیقت جویی؛ 2. گرایش به خیر و حقیقت؛ 3. گرایش به جمال و زیبایی؛ 4. گرایش به خلاقیت و ابداع؛ 5. عشق و پرستش(3)
البته در اینکه این گرایشها، اصلی است یا غیر اصلی و به صورت کلی در مورد اینکه کدام گرایش، فطری است و کدام نیست، نمیتوان استدلال عقلی و یقینی ارائه کرد. بلکه تنها از طریق شناسایی ویژگی های امور فطری از غیر فطری، مصادیق آنها را مورد بازشناسی قرار داد.
باتوجه به این نکات، حال باز میگردیم به سوال شما
[FONT=palatino linotype]نکته اول: در مورد ویژگی های امور فطری:
همانطور که در بخش قبل گفته شد، امور فطری چندین ویژگی دارند که برخی از آنها همانهایی است که شما ذکر کردید ولی برخی دیگر، را شما ذکر نکردید. عمومی بودن، ثابت بودن، مورد علم حضوری بودن و ناظر به جنبه روحانی بودن از این دسته ویژگی های مهمی است که شما ذکر نکردید.
اتفاقا توجه به همین ویژگی ها کلید پاسخ سوال شما و برطرف کننده نقضهایی است که شما ذکر کردید.
نکته دوم: در مورد مصادیق نقضی:
[FONT=palatino linotype]این مصادیقی که شما ذکر کردید، بر دو دسته است.
برخی از این مصادیق همانطور که خود شما نیز نوشتید، غریزه است. یعنی مشترک بین انسان و حیوان است.
برخی دیگر، با توجه به ویژگی روحانی بودن و مختص انسان بودن، تنها مصادیقی از آن فطری خواهد بود که ناظر به امور روحانی باشد نه جسمانی.
مثلا قدرت طلبی، محبت خواهی، لذت جویی، رفع گرسنگی و تشنگی، اموری اند که مشترک بین انسان و حیوان است. بنابراین نمیتوانند فطری باشند.
حتی حس کنجکاوی نیز امری است مشترک بین انسان و حیوان.
شما تمام این امور را در حیوانات نیز میبینید.
حیوانات نیز به دنبال لذت بیشتر هستند. بنابراین اگر دو غذا برایشان بگذارید از غذایی میخورند که لذت بیشتری به آنها بدهد.
حیوانات نیز دوست دارند که مورد محبت قرار بگیرند. البته در برخی از آنها این امر بیشتر است و در برخی کمتر.
بنابراین این مصادیق، نقضی بر امور فطری نیست.
نکته سوم: در مورد منشأ دینداری:
[FONT=palatino linotype]اولا: در مورد منشأ دین نیز بحثهای گوناگونی مطرح شده است.
اما باید دقت کرد که دینداری انسانها، همانند خیلی از پدیده های اجتماعی، یک مسئله چند بعدی است و توجه کردن صرف به یک بعد این مسئله، مغالطه بزرگی است.
ثانیا: باید بحث منشأ دین را باید از منشأ دینداری مردم جدا کرد. اینکه دین چیست و از کجا ایجاد شده است و اینکه چگونه مردم دیندار شده اند دو مقوله کاملا مجزای از یکدیگر است. یک دین میتواند منشأ اسمانی داشته باشد ولی آئینهایی مرسوم دینی میان مردم، یا بخشی از آن، اموری باشد که به دست انسان درست شده باشد و هیچ ربطی به دین نیز نداشته باشد و حتی کاملا مخالف با دین باشد.
موفق باشید.
ـــــــــــ
[FONT=palatino linotype][FONT=palatino linotype][FONT=palatino linotype][FONT=palatino linotype][FONT=palatino linotype][FONT=palatino linotype][FONT=palatino linotype]1. [FONT=palatino linotype][FONT=palatino linotype]ربانی گلپایگانی، علی، عقاید استدلالی، ج 1، ص 32، مرکز نشر هاجر(وابسته به مرکز مدیریت حوزه های علمیه خواهران)، قم، 1388ش.
2. [FONT=palatino linotype][FONT=palatino linotype][FONT=palatino linotype]مطهری، مرتضی، فطرت، ص59، انتشارات صدرا، تهران، 1385ش.
3. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج 3، ص 492 – 503.